نوشته اصلی توسط
نگارین2020
سلام
من و شوهرم سنتی ازدواج کردیم
من 30 ساله هستم و لیسانس شوهرم 36 و دیپلم
یه بچه 9 ساله دارم الان پیش شوهرمه
حدود دوسال پیش یه هویی بهم شک کرد و تهمت خیانت زد
قبلش خیلی دوستم داشت
دوسال تحمل کردم همه چیز رو
الان دوماهه اومدم خونه پدرم و سه هفته هست مهریه اجرا گذاشتم
این دوماه هیچ خبری ازم نگرفتن فقط همون شب که برگه اجراییه دستشون رسید
شوهرم با عمه اش اومد و پدر و مادرش تشریف نیاوردن
وقت برای صحبت کردن من نموند اون شب فقط شوهرم از کارهایی که به قول خودش من کردم گفت که همش زاییده ی ذهنش بود
من اهل خیانت نبودم
عاشقش بودم دیوانه وار
اونم اینجوری وانمود میکرد
اون شب که اومد کلی تهمتهاشو توی حمع گفت و اخر خانوادم گفتن الان نتیجه چیه گفت که منو خانومم ده روز باهم در ارتباط باشیم بعد تصمیم بگیریم که میخاییم چیکار کنیم
منم خوشحال شدم ولی اصلا به روی خودم نیاوردم
اونشب هیچ حرف مهریه زده نشد
روز بعد برکه توقیف اموالش دستش رسید
عمش رفت خونه خالم و گفت اول توقیف رو ازاد کنین بعد زنو شوهر باهم حرف بزنن خلاصه دوتا واسطه برای خودشون دوختن و بریدن و گفتن اصلا نمیخاد باهم حرف بزنن
این دوسال متوجه شدم شوهرم خیلی پنهانکاری و دروغگویی داشت
و اعتیاد به قول خودش تفننی بود
که من متوجه نشدم
این دوسال کاریی که کرد رو میگم شما قضاوت کنین
هر شب یازده تا دو شب میومد
دستپخت منو نمیخورد
دست بزن پیدا کرد و هیچ معذرت خواهی نمیکرد
چند بار منو زد و رفت چند روز بعد اومد. متوجه شدم خونه مجردی اجاره میکرد با یه دوستش یه طلاق گرفته رفت و امد داشت و میگفت توی اون خونه ها فقط مشروب میخورد خلاف دیگه نداشت
همه میهمونیها تنها میرفتم
اصلا بهم محبت نداشت
حتی یک لبخند هم نمیزد اصلا تحویلم نمیگرفت هرچقدر محبت کردم معرورتر شد
فقط خرجم رو میداد
یه مسافرت رفت بمن گفت کردستان ولی اومد گفت ارومیه و الان متوجه شدم رفته بود ترکیه
کلا این دوسال همه جا مجردی میرفت
ولی هنوز حلقه دستشه
من دیگه مطمین شدم که دلش باهام نیست ولی خودش میگفت اگه نخامت میگم لی این چه خاستنیه که اصلا انگار منو نمیدید
نمیدونم اجرا گذاشتن مهریه کار درستی بود یا نه
ولی با مشاوره مشورت کردم گفت حتما بزار اجرا
در ضمن هیچ پیامی هم بهم نداد ولی من دوروز پیش بهش پیام دادم پیغام و پسغام نفرست خودت بیا منطقی حرف بزنیم اخه مادرشو عمش پشتم گفتن که زنشو نمیخاد و از زنش بدش میاد
بعدش هم بهش پیام دادم منم خیلی حرفها دارم ولی حرمت نگهداشتم سکوت کردم اگه دوست نداری اسمم توی شناسنامت باشه قانون رو برای همین گذاشتن
احساس تو نسبت بمن به خودم باید بگی ن کسی دیگه
مشاورم میگه درست نمیشه
منم مهریه اجرا گذاشتم که از بلاتکلیفی دربیام منظورم به گرفتن اموالش نبود
اون شب هم که اومد حرف زد گفت من زنمو نزدم درصورتی که دروغ میگفت
نمیدونم بعد از طلاق چی در انتظارمه
خیلی دوستش دارم ولی با اون شرایط نمیشه زندگی کرد
احساس تنهایی و بی ارزش میکنم
به نظرتون واقعا دوستم نداره؟و قصد طلاق داره؟